مروری کوتاه بر زندگی و آثار
( کریستوفرنولان )
(منبع :ویکیپدیاو...)
تدوین:مهرداد میخبر
توضیح:
"چون درطی روزهای تعطیل نوروز و در خلال دید و بازدیدهای مربوط به آن جستجوهای پراکنده و غیر متمرکزی برای تهیه و تدوین این نوشتار در سایتهای مختلف انجام دادم متاسفانه و علیرغم عادت و میلم نتوانستم نام منابع دیگر را بخاطر سپرده و در صدر نوشتار ذکر کنم .از این بابت عذر میخواهم و خواهشمندم پوزشم رابپذیرید."
مقدمه
نامش کریستوفر جاناتان جیمز نولان ((Christopher Jonathan James Nolan)) است و متولد ۳۰ ژوئیه ۱۹۷۰در کشوربریتانیا میباشد . وی کارگردان ، فیلمنامهنویس وتهیهکننده بنام سینمااست و سازنده چند اثرازموفقترین فیلمهای قرن ۲۱ میلادی. آثار او تاکنون بیش از ۴ میلیارد دلار فروختهاند و ۲۱ نامزدی اسکار به دست آوردهاند.
بعد از ساخت فیلم کمبودجهٔ تعقیب (۱۹۹۸)، کریستوفرنولان با ساخت یادگاری(محصول۲۰۰۰) توجهات را به سوی خود جلب کرد. موفقیت او در ساختفیلمهای مستقل، شانس ساخت فیلمهای بیخوابی (محصول۲۰۰۲) و حیثیت (محصول۲۰۰۶) را به وجود آورد، که هر دو هم در گیشه و هم در نظر منتقدان موفق بودند. او همچنین خالق سهگانهٔ شوالیه تاریکی، که از نظر تجاری و نقد موفق بود، فیلم علمی تخیلی تلقین (۲۰۱۰) وبین ستارهای (۲۰۱۴) است. نولان در بسیاری از آثارش، فیلمنامه را به همراهی برادرش، جاناتان نوشته و به همراه همسرش، اما توماس، کمپانی سینکاپی فیلمز را تأسیس کرده است.
فیلمهای نولان حول مفاهیم و ایدههای فلسفی و اجتماعی، واکاوی اخلاق انسانی، ساختار زمان، انعطافپذیری حافظه و هویت شخصی میگردد. او بیشتر ترجیح میدهد فیلمهایش در استودیو فیلمبرداری نشوند و در لوکیشنهای طبیعی این کار انجام شود.
زندگینامه
کریستوفرنولان در لندن به دنیا آمد. پدرش که بریتانیایی بود در زمینهٔ تبلیغات کار میکرد. مادرش اهل آمریکا بود و مهماندار هواپیما و معلم انگلیسی بود. او مدام بین لندن و شیکاگو در حال رفتوآمد بود و تابعیت بریتانیا و آمریکا را دارد. نولان یک برادر بزرگتر به نام متیو و یک برادر کوچکتر به نام جاناتان دارد. نولان فیلمسازی را از سن ۷ سالگی و با دوربین ۸ میلیمتری پدرش آغاز کرد. او با فیلمبرداری از اسباببازیهایش فیلم میساخت. از ۱۱ سالگی تصمیم گرفت تا فیلمسازی حرفهای شود.
نولان به کالج دانشگاهی لندن رفت و رشتهی ادبیات انگلیسی را انتخاب کرد. علت انتخاب این دانشگاه، ساختمانهای مجهز فیلمسازیاش بود. نولان در دوران دانشجویی رئیس انجمن فیلم دانشگاه بود و به همراه دوستدخترش اما توماس، فیلمهای ۳۵میلیمتر نمایش میداد و با استفاده از پول آن، در طول تابستان، فیلمهای ۱۶میلیمتر میساخت.
نولان اولین فیلم بلندش به نام تعقیب را در ۱۹۹۸ ساخت و نویسندگی و کارگردانی و تهیه کنندگیاش را به عهده گرفت.
نولان در سال ۲۰۰۰ فیلم یادگاری را ساخت. در این فیلم گای پیرس بازی کرد و چهار و نیم میلیون دلار بودجه در نظر گرفت. این فیلم نامزد دو اسکار از جمله اسکار بهترین فیلمنامه برای نولان شد.یادگاری یکی از برترین فیلمهای این دهه و تاریخ سینما است. تحسین تماشاگران و منتقدان را پس از اکران در برداشت. در این فیلم ساختار غیر خطی داستان فیلم را از آخر به اول روایت میکند. یعنی سکانس اول فیلم در اصل سکانس اخر داستان است که در اول فیلم مشاهده میکنیم.
گویی فیلمهای کریستوفر رفته رفته پخته تر میشدند. نولان در فیلم بعدی اش (بیخوابی) از آل پاچینو استفاده کرد و با یک سناریو جذاب و ۴۶ میلیون دلار آن را به پرده سینماها برد.
در ۲۰۰۴ نولان قصد ساخت فیلمی با جیم کری را داشت و آن موقع فیلم نامهای هم نوشته بود اما چون اسکورسیزی به موازات او فیلم هوانورد را میساخت نولان این فیلم را کنسل کرد.
فیلم بعدی نولان پنجمین بتمن تاریخ بود. بتمن آغاز میکند بعد از شکست تجاری فجیع فیلم بتمن و رابین روی پردهها آمد و نولان این بار نقاب بتمن را به کریستین بیل داد. با بودجه ۱۵۰ میلیون دلار اکران شد و به خوبی فروش کرد. این فیلم نامزد یک اسکار شد. این فیلم قواعد ژانر قهرمانی را از هم جدا کرد و قواعدی جدید برای این ژانر لحاظ کرد. این فیلم مورد تحسین کامل تماشاگران و منتقدین قرار گرفت.
بعد از همکاری با کریستین بیل و مایکل کین در بتمن آغاز میکند نولان از آنها به همراه هیو جکمن و اسکارلت جوهانسون فیلم حیثیت را ساخت که موضوعی نا متعارف داشت و بسیار دیدنی از آب درآمد. نولان برای ساخت این فیلم تهیه کنندگی و نویسندگی و کارگردانی بودجه ۴۰ میلیون دلار در نظر گرفت. این فیلم نامزد دو اسکار شد. فیلم بعدی او شوالیه تاریکی(The Dark Knight) ود و باز هم کریستین بیل و مایکل کین در آن فیلم حضور یافتند. فیلم با بازی فوقالعاده هیت لجر همراه بود و فروش خیره کنندهای همراه بود. منتقدین به آکادمی اسکار به خاطر نامزد نشدن فیلم اعتراض کردند و آکادمی هم برای جبران در سال بعد نامزدها را از ۵ عدد به ۱۰ عدد تغییر داد. این فیلم نامزد هشت اسکار شد که در دو بخش از جملهاسکار مکمل مرد برای هیت لجر برنده شد. در این فیلم با مهارت بالای نویسنده و کارگردان یعنی کریستوفر نولان قواعد ژانر قهرمانی به طور کلی نابود شد. این نوشتهای از نقد راجر ایبرت است و او به صراحت این نکته و هنر کریستوفر نولان را بیان کرد.
فیلم بعدی وی یک فیلم علمی فلسفی به نام تلقین بود که در آن برای اولین بار با لئوناردو دی کاپریو همکاری کرد و نتیجهٔ فیلم، استقبال کامل منتقدان و تماشاگران بود. این فیلم نامزد هشت اسکار شد که در چهار بخش آن برنده شد. منتقدین بار دیگر به خاطر نامزد نشدن کریستوفر نولان در رشته بهترین کارگردانی به آکادمی اسکار اعتراض کردند. همچنین فیلم دو نامزدی اسکار اسکار بهترین فیلم و اسکار بهترین فیلمنامه برای نولان را به همراه داشت. جدیدترین فیلم این کارگردان با نام شوالیه تاریکی برمیخیزد (THE DARK KNIGHT RISES) در تابستان ۲۰۱۲ اکران شد که پایانی بود بر سهگانهٔ شوالیه تاریکی این فیلم بسیاری از رکوردهای فروش را جا به جا کرد و رکورد فروش فیلم شوالیه تاریکی ۲۰۰۸ را نیز شکست و سهگانه شوالیه تاریکی را به یکی از بهترین سهگانههای تاریخ سینما تبدیل کرد. فیلم شوالیه تاریکی برمیخیزد تحسینهای کامل منتقدان و مخاطبان را به همراه داشت.آخرین اثر نولان با نام بین ستارهای (Interstellar) و با بازی متیو مک کانهی، آن هاتاوی، جسیکا چستین، مایکل کین، کیسی افلک و مت دیمون ۷ نوامبر سال ۲۰۱۴ به روی پرده خواهد رفت. در این پروژه کمپانی برادران وارنر و کمپانی پارامونت با نولان همکاری خواهند کرد که این خود اهمیت این فیلم را نشان میدهد. همچنین این فیلم بر اساس نظریه کیپ تورن فزیکدان و اخترشناس آمریکا مبنی بر سفر در کرم چالهها میباشد.
وی یکی از طرفداران دوربینهای آی مکس میباشد وهمچنین وی و همسرش اما توماس مالکین کمپانی (SynCopy) میباشند.
نولان بارها در مصاحبه هایش کارگردانانی همچون استنلی کوبریک،ترنس مالیک، اورسن ولز، فریتس لانگ، نیکلاس روگ، سیدنی لومت، دیوید لین، ریدلی اسکات، تری گیلیام و جان فرانکن هایمر به عنوان الهامبخش خود یاد کرده است. همچنین فیلمهای بلید رانر (۱۹۸۲)، جنگ ستارگان (۱۹۷۷)، لورنس عربستان (۱۹۶۲)، محله چینیها(۱۹۷۴) و ۲۰۰۱: ادیسه فضایی (۱۹۶۸) را فیلمهای مورد علاقهٔ خود نامیده است.
او روایتهای غیرخطی داستانهای خود را از رمان واترلند نوشتهٔ گراهام سوئیفت الهام گرفته است.
نگاهی کوتاه به آثار نولان
فیلم به صورت ۱۶ میلیمتری و سیاه و سفید ساخته شده و تماماً در خیابانهای لندن فیلمبرداری شدهاست. بیشتر زمان فیلم به صورت دستی فیلمبرداری شده و برای آن بیشتر از نور موجود در صحنه استفاده شده است. بودجه فیلم فقط ۶ هزار دلار بودهاست.این اولین تجربه کریستوفر نولان در مقام نویسندگی و کارگردانی است و یک تجربه تماما فرمال در باب نویسنده ای که برای یافتن سوژه نوشته های خود،آواره کوچه و خیابان ها می شود تا با تعقیب انسان های موجود در خیابان های انبوه لندن،از راز آنها سر در آورد و به سراغ نوشتن داستانی برود،اما روزی که یک قانون مهم را زیر پا می گذارد،در ورطه حولناکی گرفتار می شود.
در تعقیب،نولان به یکباره شخصیت محوری داستانش را از فردی به فرد دیگر سوئیچ می کند.مرد جوان نویسنده که در مرکزیت قرار داشت،به ناگاه رنگ می بازد و جای خود را به سارق عارف مسلکی به نام کاب می دهد که اولین قهرمان مخلوق ذهن نولان است.کاب همانند سارقین عادی شهر وارد خانه های مردم می شود،اما به جای سرقت مادی از خانه های مردم،دغدغه بزرگ تری را در ذهن می پروراند و با مشاهده وسایل آنها،دست به نوعی مردم شناسی خودآگاه می زند و شخصیت مردمان هر خانه را مورد واکاوی قرار می دهد و سعی دارد تا عواطف آنها را نشانه برود.نویسنده داستان نیز در تقابل با کاب،به ورطه سقوط می افتد،چرا که در هر یک از این خانه ها،سوژه های از دست رفته ای را می بیند که هریک یادآور بخشی از هویت گم شده وی می باشد. نولان،در فیلم اول خود،داستان لندن معاصر را روایت می کند که در آن انسان ها با شکستن قوانین و تبعیت از خود،دچار سرخوردگی نمی شوند،بلکه با همین امر می توان به نوعی خودشناسی آگاهانه دست زد و تجربیات تازه ای را ولو به قیمت ریسک از دست دادن جان خود کسب کرد.این،آغاز مسیر انسان شناسی کریستوفر نولان است.
2-یادگاری(2000)
نولان فیلمنامه (یادگاری) را بر پایهٔ داستان کوتاهی از برادرش، جاناتان نوشت.گای پیرس، کری-ان ماس و جو پانتولیانو در این فیلم بازی کردهاند. یادگاری شامل سکانسهای سیاهوسفید میباشد که روایت آنها خطی است و سکانسهای رنگی که وقایع به صورت برعکس (از اخر به اول) در آنها روایت میشود. در آخر داستان این دو نوع روایتها به هم پیوند میخورد.یادگاری در ۵ سپتامبر ۲۰۰۰ در جشنواره فیلم ونیز اکران شد و مورد تحسین منتقدان قرار گرفت. منتقدین ساختار بیهمتای روایت غیرخطی فیلم را ستودند. فیلم در گیشه هم موفق بود و جوایز و نامزدیهای بسیاری دریافت کرد، از جمله نامزدی جایزه اسکار بهترین فیلمنامه غیراقتباسی و بهترین تدوین فیلم. از این فیلم به عنوان یکی از بهترین فیلمهای دهه ۲۰۰۰ میلادی یاد میشود.
یادگاری،اولین اثری است که کریستوفر نولان بِطور جدی در دل سیستم سینمای آمریکا کارگردانی کرده است.دو سال پس از تجربه آوانگارد تعقیب،نولان اثری را به سینمای کلیشه پسند آمریکا شناساند که نه تنها چشم منتقدین و بینندگان را به خود خیره کرد،بلکه آغازگر سبک نوینی در روایت داستان غیر خطی نیز شد که بعدها در چندین و چند فیلم آزموده شد.
یادگاری داستان مردی است با نام لنی که بر اثر حضور در صحنه تجاوز و قتل همسرش،توسط قاتل مضروب می گردد و به کلی حافظه کوتاه مدت خود را از دست می دهد و ال برای گرفتن انتقام از قاتل همسر خود،تمام وقایع و سرنخ های ممکن برای رسیدن به وی را بر بدن خود حک می کند تا روزگاری آنها را استفاده کند.اینجا اما پس از تعقیب،کریستوفر نولان مسیر تازه ای را در نحوه داستانگویی آثارش در پیش می گیرد.یادگاری،هشدار و بیدار باشی است برای همه انسان ها.از دیدگاه نولان،گاه مستندات نوشتاری دست بشر بیشتر صلاحمندند تا ذهن و حافظه وی،در واقع از حافظه انسان که پیش از این بعنوان مامن اسرار انسان شناخته می شد،تصویری متضاد نمایان می گردد و ذهن انسان،به مثابه گنجینه ای سرشار از اطلاعات،اما خطرناک و غیر قابل اعتماد شناخته می شود و این،حکم همان دروغ هایی را دارد که همواره با آنها خود را می فریبیم،نه واقعت امر.از همین روست که در سکانس ناب پایانی،این خود لنی و نوشته های ساخته خودآگاه شکاک اوست که حقیقت مورد پسند وی را رقم می زند، نه حافظه کوتاه مدت و مستند وی.
نولان خود را بعنوان کارگردانی که هم فرم را می شناسد و هم داستانگویی برای عامه را،به جهانیان می شناساند.این،آغاز مسیر اومانیسم به سبک کریس نولان است…
3-بیخوابی (2002)
(بی خوابی) در اصل بازسازی فیلمی نروژی محصول سال ۱۹۹۷ به همین نام است. آل پاچینو، رابین ویلیامز و هیلاری سوانک در فیلم به ایفای نقش پرداختهاند. داستان فیلم در مورد دو کارآگاه پلیس است که به دنبال سر نخ برای قتل دختری جوان میگردند. بیخوابی در ۲۴ مه ۲۰۰۲ اکران شد و در نظر منتقدین و گیشه موفق بود. این تنها فیلم در کارنامهٔ نولان است که وی در آن نویسندگی فیلمنامه را بر عهده ندارد.
این فیلم اولین غافلگیری تماشاگر توسط نولان را رقم زد.دو سال پس از ساخت اثر غیر متعارفی چون یادگاری،همه از کریستوفر نولان توقع ساخت اثری به مراتب پیچیده تر از آنرا داشتند،اما بی خوابی،اثری به ظاهر ساده ای بود با ساختار کاملا عادی و بدون هیچگونه چرخش داستانی شاخص.اما همین اثر به ظاهر ساده،از فیلمنامه محکمی بهره می جست که بزرگ ترین برگ برنده آن به شمار می آمد.
کارآگاه مرموزی با نام دورمر در آخرین دوره کاری خود،برای رسیدگی به پرونده قتل دختری عازم آلاسکا می شود،آن هم درست در برهه زمانی که شش ماه تمام روز است و خبری از تاریکی نیست!کارآگاه دورمر مشهور و متعهد اما بر اثر سانحه ای-که مضروب کردن و به قتل رساندن همکار خود بر اثر یک اشتباه می باشد-در معرض یک انتخاب و ریسک اخلاقی قرار می گیرد،پلیس دیروز درست خود را در جایگاه یک جنایتکار می بیند که یا باید در قبال جنایتی دیگر سکوت کند و یا دست به عصیان بزند،و از این رو که مرگ عزتمند را به زندگی خفت بار ارجح می داند،راهکار دوم را بر می گزیند.نولان در بی خوابی،آشکارا سعی دارد تا علاوه بر مخاطبین خاص آثار پیشینش،عامه تماشاگران را نیز مجذوب خود کند.قهرمان میانسال نولان،انسانی است که بر خلاف میل باطنی خود،همانگونه که در دیالوگ واپسین خود می گوید،از مسیر خود منحرف شده است و حال تنها راه رهایی از دنیای شرم آوری که در آن حتی شاعران خوش ذوق نیز از گزند فساد در امان نیستند،مرگ می داند و بس.از همین روست که وقتی پس از روزها بی خوابی،با مرگ خود بهانه ای برای خواب ابدی می یابد،از دیگران می خواهد که بگذارند بخوابد…کریستوفر نولان،اولین رگه های جامعه شناسیش را نیز در این اثر می آزماید.این اولین گام نولان برای نمایش استعاری جامعه پیرامونش است.
4-آغازبتمن (2005)
پس از شکست فیلم بتمن و رابین در سال ۱۹۹۷، فعالیتهایی برای احیای این مجموعه انجام شد اما ناموفق بودند. نولان و دیوید اس. گویر در سال ۲۰۰۳ کار بر روی این پروژه را آغاز کردند و از همان اول سعی کردند لحنی تاریکتر به فیلم بدهند و انسانیت و واقعگرایی از پایههای فیلم باشد. هدف این بود که تماشاگر هم به بروس وین و هم به بتمن اهمیت بدهد. در این فیلم که به طور عمده در ایسلند و شیکاگو فیلمبرداری شده، از تصاویر ساخته شده توسط رایانه خیلی کم استفاده شده است.
بتمن آغاز میکند هم در گیشه و هم در نظر منتقدان موفق بود. این فیلم در ۱۷ ژوئن ۲۰۰۵ در ایالات متحده و کانادا در ۳٬۸۵۸ سالن سینما اکران شد. در هفته اول اکران، ۴۸ میلیون دلار در آمریکا و کانادا فروش داشت. در نهایت هم با فروش جهانی ۳۷۴ میلیون دلار به کار خود پایان داد. این فیلم توسط منتقدان تحسین شد و بسیاری آن را یکی بهترین فیلمهای ابرقهرمانانه تاریخ خواندند. منتقدان به این نکته اشاره کردند که ترس موضوع اصلی فیلم است و نسبت به فیلمهای قبلی فضای تاریکتری دارد. این فیلم نامزد دریافت جایزهٔ اسکار بهترین فیلمبرداری و سه جایزهٔ بفتا گردید.
بتمن می آغازد اولین گام نولان در مسیر تازه اش بود،وی توسط یکی از بزرگ ترین کمپانی های فیلمسازی هالیوود برای ساخت بتمن جدید استخدام شده بود و باید آنرا در مقیاسی عظیم می سنجید،همین طور هم شد و نولان این بار انسان های کره خاکی را نیز در مقیاسی عظیم تر مورد کند و کاو قرار داد.
گاتهام،شهر فساد و گناهی که کریستوفر نولان ترسیم می کند،دیگر نه آن حالت کارتونی کمیک بوک های بتمن را دارد و نه فضای اغراق شده و فانتزی بتمن های برتون را.کریستوفر نولان،در اشلی کوچک تر،جوامع امروزی را به چالش می کشد.در گاتهام نولان،فساد نه تنها بیداد می کند و دست جنایتکاران باز برای انجام هر عمل خبیثانه ای باز است،بلکه از آن مهم تر،مردمانی را می بینیم که وحشت خصیصه ذاتی آنها گشته است و همه چشم به راه گودویی هستند تا روزی بیاید و آنها را از چنگال فحشا و ظلم وارهاند.بروس وین،اشراف زاده ای متزلزل برای مقابله با ترس وجودش،تارک دنیا می شود تا همه فنون لازم را برای تقویت خود بیاموزد،وقتی که به مرحله بالایی از ادراک رسید،در کالبد قهرمانی سمبلیک و نه اما اسطوره ای،سعی در کمک مردم دارد.ابر قهرمان جدید نولان از این جهت متفاوت است و ملموس تر که همانند بسیاری از انسان ها-و نه هم مسلکان دیگرش چون مرد عنکبوتی و سوپرمن!-انسانی است عادی که به ازای هر دو ضربه،سه ضربه دریافت می کند!در واقع منجی نولان،اول از هر چیزی “انسان” است و در وهله بعد،یک سمبل و نه ابرقهرمان.وی درد بشر امروز را عدم مواجهه با ترس غریزی خود می پندارد،بتمن،خود را هم نام خفاش ها معرفی می کند،چرا که بیشترین ترس خود را در حضور آنها می داند و قصدش،تقسیم این خوف عظیم با تبهکاران فاسد شهر است…سمبلی که نولان خلق می کند،اهل بالا رفتن از در و دیوار و نیروهای ماورای طبیعت نیست،بلکه قهرمان امید است،امیدی هرچند مقطعی،اما تزکین بخش.
5-حیثیت
فیلمنامهٔ این فیلم را کریستوفر نولان به همراه برادرش جاناتان، با اقتباس از رمان کریستوفر پرایست به همین نام، نگاشتهاند. داستان آن دربارهٔ رابرت انجیر و آلفرد بوردن، دو شعبدهباز رقیب در اواخر قرن ۲۰ میلادی در لندن است. در رقابت برای به دست آوردن شعبدههای جدید، این دو دست به کارهایی میزنند که نتایج غمانگیزی به بار میآورد.
هیو جکمن در نقش رابرت انجیر، کریستین بیل در نقش آلفرد بوردن و دیوید بویی در نقش نیکولا تسلا بازی کردهاند. مایکل کین،اسکارلت جوهانسون، پیپر پرابو، اندی سرکیس و ربکا هال از دیگران بازیگران این فیلم هستند.
حیثیت در ۲۰ اکتبر ۲۰۰۶ اکران شد و با واکنش مثبت منتقدان روبهرو شد. در گیشه هم به موفقیت رسید. حیثیت در دو بخش بهترین فیلمبرداری و بهترین طراحی صحنه در جوایز اسکار نامزد شد. حیثیت، شعبدهباز و اسکوپ، سه فیلمی بودند که در سال ۲۰۰۶ اکران شدند و به دنیای شعبدهبازی پرداخته بودند.
این اثر،یکی از مهم ترین آثار کریستوفر نولان با هیبت جدیدش می باشد.این بار نولان،دست به آسیب شناسی جالبی می زند.از نظر نولان،انسان-در هر برهه زمانی و نه تنها زمان حال-همواره خواستار درک و انس با شگفتی های پیرامونش بوده و هست،اما ناکام می ماند،چرا که خوب در سیستم های مختلف طبیعت نمی اندیشد و این،نتیجه این امر است که بشر دوست می دارد که فریبش دهند.وی،چنین مفهومی را در بستری بکار میگیرد که در همه اعصار،یکی از دغدغه های فرعی ذهن بشر بوده و هست و داستان را در مورد دو شعبده باز قرن هجدهم پیاده می کند که رو در روی هم قرار می گیرند و دست بر نمی دارند،مگر آنکه نابودی دیگری را با چشم ببینند.انجیر و بوردن مثل هر انسان دیگری دوست دارند که عشق بورزند،اما حس انتقام و حسادت،آنها را به ورطه سقوط می کشاند.در هر شعبده،مرحله ای وجود دارد با نام حیثیت که در آن،شعبده باز از امری عادی یک به ظاهر غیر ممکن می سازد و مورد تشویق قرار می گیرد،اما امکان وارونگی نیز هست،اصلا برای همین نام حیثیت را به دوش می کشد که یا شعبده باز حقه اش را با موفقیت پیاده می کند و یا محکوم است به شکست و فراموشی توسط مردمانی که نیاز به فریفته شدن دارند،نه آگاه شدن.
یکی از دو قطب داستان نولان،انجیر،برای درک راز عمل بوردن،دنیا را زیر پا می گذارد و حتی به دانشمند رو به افول آن روزگار که توسط همین مردم به دست فراموشی سپرده شده،نیکولا تسلا،برای ساخت دستگاهی عظیم رو می اندازد،و همین دستگاه لعنتی است که او را به پلکان مرگ نزدیک می گرداند…نولان در بخش پایانی،چنان بازی با ذهن تماشاگر می کند و او را همانند شعبده بازی چیره دست،می فریبد که وقتی در می یابیم تمامی اینها حقه های ساده ای بیش نبوده اند که با اندکی دقت،قابل کشف و لو رفتن بوده اند،بهت زده می شویم.حیثیت،آغازگر مسیر هولناک و افشاگرانه نولان است،وی،اکنون درد های بزرگ تر انسان را به گزنده ترین شکل ممکن نمایش می دهد…
6-شوالیه تاریکی (2008)
این اثر،دنبالهٔ فیلم آغازبتمن است و بر اساس داستانهای شخصیت بتمن در کمیکبوکهای شرکت دیسی کامیکس و دومین فیلم بتمن به کارگردانی نولان میباشد. کریستین بیل در نقش بروس وین/بتمن،مایکل کین در نقش آلفرد پنیورث، گری الدمن در نقش جیمز گوردون و مورگان فریمن در نقش لوشیوس فاکس، همگی نقشهای خود در فیلم قبلی را ایفا کردهاند. همچنین آرون اکهارت در نقش هاروی دنت، مگی جیلنهال در نقش ریچل داوس و هیت لجر در نقش جوکر در این فیلم ظاهر شدهاند.
نولان برای داستان فیلم از داستان اولین کمیک بوک با حضور جوکر که در سال ۱۹۴۰ منتشر شد، رمان تصویری جوک مرگبار و سری کمیک بوکهای هالووین طولانی الهام گرفت. لقب شوالیه تاریکی اولین بار توسط بیل فینگر در کتاب بتمن (شماره ۱) برای بتمن به کار رفتهاست. شوالیه تاریکی به طور عمده در شیکاگو فیلمبرداری شده و بقیه لوکیشنهای این فیلم چند شهر دیگر در ایالات متحده، بریتانیا و هنگ کنگ است. نولان برای فیلمبرداری چند سکانس فیلم از دوربینهای آیمکس استفاده کرد، از جمله سکانس اولین حضور جوکر در فیلم. در ۲۲ ژانویه ۲۰۰۸، چند ماه پس از ایفای نقش در فیلم شوالیه تاریکی و شش ماه قبل از اکران عمومی فیلم، هیت لجر به علت مسمومیت بر اثر استفاده از چند دارو با هم درگذشت. این رویداد باعث بیشتر شدن توجه رسانهها به این فیلم شد.
گاتهام در شوالیه تاریکی نولان،به طرز آشکاری با جوامع ایده اولوژی زده امروز مانوس است و قهرمانش،بتمنی که روزگاری سمبلی ازلی و ابدی محسوب می شد و بت ناجی مردم،از خود ضد قهرمانی می سازد،تنها برای ایجاد “امید” در دل مردمانی که خیلی وقت است با چنین واژه ای بیگانه اند!
مرد اول گاتهام در این فیلم،جوکر است و نه بتمن ناجی،جوکری که همانگونه که خود می گوید،تنها قصد اثبات این را دارد که همین مردم متمدن دنیای امروز،در صورت گرفتاری در موقعیتی حیاتی،حاضر خواهند بود که یکدیگر را بدرند و خود را برهانند!نولان،قهرمانان امروز را کسانی معرفی می کند که جامعه سزاوار آنهاست،نه کسانی که امروزه به آنها نیاز داریم.جوکر،شوالیه سفید گاتهام را،تنها با گرفتن عشقش،به هیولایی دو چهره مبدل می سازد و از این کار تنها یک هدف دارد:اینکه ثابت کند پاک ترین انسان ها هم در این دنیای بی رحم،قابلیت فساد دارد.
جامعه ترسیم شده در فیلم،محیط رو به انحطاطی است که روز به روز بیشتر به قهقهرا نزدیک می گردد و عامل اصلی،شهروندانی هستند که به سادگی به هرگونه فسادی تن می دهند و آنرا می پذیرند،در این میان،جوکر،فردی است که تنها جرقه یک آنارشیسم عظیم را روشن می کند و بقیه را به همین انسان های متمدن می سپارد.هاروی دنت،شهردار محبوب گاتهام،با مرگ مذموم خود،اعتبار گاتهام و امید را از مردم اجتماعش خواهد گرفت…در چنین شرایطی،بتمن خود را قربانی می کند.قهرمان شکست خورده نولان،سعی می کند پیش از اینکه آنقدر زندگی کند تا خود را در قامت یک جنایتکار فاسد ببیند،با حیات قهرمان گون خود وداع کند و همان روی سوخته چهره دنت باشد و دنت همان قهرمان موعود بماند.
نولان در انتها هنوز اندکی به آینده این جهان امیدوار است،از همین روست که شوالیه سیاه داستان،از نتیجه خوب ایمان مردم سخن می گوید.این،تلخ ترین انتقاد نولان از بشر امروز است.
7-تلقین(2010)
مدتی پس از ساختن فیلم بیخوابی (۲۰۰۲)، نولان پیشنویس فیلمنامهٔ ۸۰ صفحهای دربارهٔ «سارقان رویا» نوشت که در ژانر وحشت و با الهام از خواب شفاف بود. او طرحش را به وارنر برادرز ارائه کرد. اما احساس کرد که برای ساخت این فیلم به تجربهٔ بیشتری در کارگردانی احتیاج دارد. او این پروژه را موقتاً کنار گذاشت و بر روی فیلمهای بتمن آغاز میکند (۲۰۰۵)، حیثیت (۲۰۰۶) وشوالیه تاریکی (۲۰۰۸) کار کرد. او ۶ ماه بر روی فیلمنامه فیلم کار کرد و وارنر برادرز در فوریه ۲۰۰۹ آن را خرید. فیلمبرداریتلقین ۱۹ ژوئن ۲۰۰۹ در توکیو آغاز شد و در ۲۲ نوامبر ۲۰۰۹ در کانادا به پایان رسید. فیلمبرداری این فیلم در شش کشور چهار قاره انجام شد. هزینهٔ تولید فیلم ۱۶۰ میلیون دلار بود که توسط وارنر برادرز و لجندری پیکچرز تأمین شد.
فرش قرمز فیلم در ۸ ژوئیه ۲۰۱۰، در لندن برگزار شد و در ۱۶ ژوئیه ۲۰۱۰، این فیلم به صورت جهانی اکران شد. تلقین در گیشه موفق بود و بیش از ۸۰۰ میلیون دلار فروش داشت. در نمایش خانگی هم موفق بود و ۶۸ میلیون نسخه از دیویدیهای این فیلم به فروش رفت. تلقین با واکنش مثبت منتقدان روبهرو شد و بسیاری از آنها ابتکار فیلم، بازیگران، موسیقی متن و جلوههای ویژهٔ فیلم را تحسین کردند. این فیلم چهار جایزهٔ اسکار بهترین فیلمبرداری، بهترین تدوین صدا، بهترین میکس صدا و بهترین جلوههای ویژه را برد و در بخشهای بهترین فیلم، بهترین موسیقی اوریژینال، بهترین طراحی صحنه و بهترین فیلمنامهٔ غیراقتباسی نامزد شد.
نولان در این فیلم سخن گفتن از خصال انسانی را کنار می گذارد و این بار به ذات زندگی و عالمی که در آن زندگی می کنیم،می پردازد.نطفه گذاری خود به نوعی هژمونی ایدئولوژی های مشروح در شش اثر قبلی نولان به شمار می رود.این بار وی با صراحت،موضوعی تماما ارجینال را چنان خوفناک مطرح می کند که پس از تماشا،مدت ها ذهن مخاطب را درگیر خواهد کرد،نولان،اینجا بر خلاف آثار پیشینش،قضاوت نمی کند،بلکه کار خود را تنها در ایجاد سوال می داند،نه پاسخ به آن. پاسخی که بی نهایت دشوار است و رعب آور:اینکه عالم واقعیت پیرامون ما تا چه حد ارزش اعتماد دارد؟آیا ممکن است جهان واقعی که در آن زندگی می کنیم خود رویایی باشد که به قدری تکرار شده و در آن مغروقیم که همان برایمان تبدیل به واقعیت گردیده است؟
نولان،داستان انسان هایی را روایت می کند که با نفوذ به اعماق ناخودآگاه سوژه ها،اطلاعات با ارزش آنها را استخراج می کنند،اما هنگامیکه پیشنهاد نطفه گذاری به آنها ارائه می گردد،دیگر همه چیز متفاوت است.نطفه گذاری به معنای کاشت یک ایده در ذهن میزبان است،به شکلی که وی آنرا تراوش ذهن خود بپندارد.
کاب،قهرمان خوددار نولان اما دردی دارد که کسی توانایی درمانش را ندارد،وی با آزمودن نطفه گذاری بر ذهن همسر محبوب خود،او را با ایجاد هر لایه از رویا،یک قدم به مرگ نزدیک تر گردانده تا در نهایت،مرز حقیقت و رویا را گسسته،زن به جنون رسده و برای بیدار شدن در عالم واقع-که از قضا همان رویاست-دست به خودکشی زده.کاب و گروهش نیز با ورود به هر لایه پائین تر،یک مرحله به جنون زودرس نزدیکتر می شوند و وی این موضوع را مخفی نگاه می دارد،آن هم برای رهاندن خود از این زندگی کابوس وار و سرشار از احساس گناه.
نولان قصد دارد به نسل بشر قرن ۲۱ هشدار دهد.نسلی که به قدری در زندگی ماشینی و کسالتبار امروزش محو شده که در رویاهایش آرمانشهری میسازد و خود را به دست آن میسپارد. از همین رو نطفه گذاری حدیث نفس همه ماست. مایی که توانایی رویاپردازی داریم اما توانایی پرداخت غرامت سنگینش را خیر.
8- شوالیه تاریکی برمیخیزد(2012)
(شوالیه تاریکی برمیخیزد)سومین و آخرین قسمت سهگانهٔ کریستوفر نولان است. کریستین بیل در نقش بروس وین/بتمن، مایکل کین در نقش آلفرد پنیورث، گری الدمن در نقش جیمز گوردون و مورگان فریمن در نقش لوشیوس فاکس، همگی نقشهای خود در دو فیلم قبلی را ایفا کردهاند. همچنین ان هتوی در نقش سلینا کایل، ماریون کوتیار در نقش میراندا تیت و تام هاردی در نقش بین ظاهر شدهاند.
ابتدا نولان برای بازگشت به این پروژه، مردد بود، اما بعد از آن که به همراه دیوید اس. گویر و برادرش داستانی برای این فیلم ساخت، احساس کرد که میتواند برای این مجموعه، پایان رضایتبخشی داشته باشد. نولان از کتابهای سقوط شوالیه، شوالیه تاریکی بازمیگردد و سرزمین هیچکس برای طراحی داستان این فیلم استفاده نمود. شهرهای جوداپور، ناتینگهام، گلاسگو، لس آنجلس،نیویورک، نیوآرک و پیتسبورگ لوکشینهای این فیلم بودند.این اثر، طولانی ترین، سیاه ترین و همچنین، جاه طلبانه ترین قسمت از سه گانه بتمن کریستوفر نولان است. در قسمت آخر، نولان برای آن که فیلمی بزرگتر از «شوالیه تاریکی» بسازد، پا را از حد مجاز فراتر گذاشته که متاسفانه این امر را باید شکستی برای این فیلم محسوب کرد. ساختار کلی فیلم، اندکی سنگین، بدشکل و در نتیجه غیر قابل کنترل است. نولان تفسیری از فنا پذیری را ارائه می دهد و این تنها قالب فیلسوفانه ای نیست که او وارد فیلم خود کرده است بلکه همان طور که در قسمت های قبلی هم صدق می کرد با وسواس خاصی مفاهیمی از جامعه شناسی و ذات انسانی را نشان می دهد. آیا وقتی افراد با وحشیانه ترین برخورد ممکن روبرو هستند، خودشان هم دچار خشم می شوند؟ یا همان طور که جوکر فهمید، آیا در اعماق وجود آدمی چیزی هوشمندانه تر از آنچه که به ظاهر می بینیم وجود دارد؟ خیلی از اتفاقاتی که در طول نمایش «شوالیه تاریکی برمی خیزد» رخ می دهد به «بتمن آغاز می کند» ارجاع دارد، آن هم نه فقط از لحاظ تِم فیلم، بلکه همچنین از جهت مفهوم روایی داستان هم همینطور است.
میزان بلاتکلیفی و تعلیق در مورد مفهوم بی اعتقادی در این قسمت بسیار بالاست اما باز هم نه به میزان انتقام جویان یا مرد عنکبوتی شگفت انگیز. بر خلاف لحن تاریک و گاهی اوقات نگاه محزون فیلم، این اولین و مهم ترین فیلم ابر قهرمانی است که با سکانس های اکشن و زد و خورد فیزیکی خود را به اثبات رسانده است. بیشتر از این که این زد و خوردها جسمانی باشد، سخت افزاری و به وسیله ابزار است. البته چند نبرد تن به تن هم میان بتمن و بین در می گیرد و زن گربه ای (سلینا) هم چند باری خود را درگیر نبرد می کند. اما بالاترین سطح اکشن وقتی رخ می دهد که پای وسایل نقلیه به میان کشیده می شود. وسایلی چون ماشین های بتمنی، هواپیماهای بتمنی و موتورهای بتمنی که با روش هایی جدید و ارتقا یافته از آن ها استفاده می شود. نولان می داند که چطور بدون آن که زیاده روی کرده باشد، از این وسایل استفاده کند.در این قسمت ،بتمن قهرمانانه تر، پر کشمکش تر و البته پر عیب تر از هر دو قسمت قبلی ظاهر می شود. در لحظاتی او شخصیتی هملت گونه را رقم می زند و در آخر شخصیتی را که اشتیاق دیدنش را داشتیم، به ما نشان می دهد؛ اما اتفاقات زیادی باید در فیلم بیفتد تا ما را به آن نقطه برساند. جاناتان نولان تایید می کند که وقتی «شوالیه تاریکی برمی خیزد» را می نوشته تحت تاثیر داستان "دو شهر" اثر چارلز دیکنز قرار داشته است. اما هر خط بعد از خط دیگر که نوشته می شده بیشتر به همان دانه ای تبدیل می شده که پایان داستان از آن جوانه می زند. فیلم مجبورتان نمی کند که حتماً از پایانش متحیر شوید و به وضوح بازگشت ها و یادآوری هایی از گذشته را نشان می دهد.
آن هایی که به دیدن این فیلم ابر قهرمانی می روند تا بتوانند لحظاتی را تجربه کنند که موهای بدنشان سیخ می شود، ممکن است ناامید شوند و با وجود اینکه یک فیلم سه ساعته را می بینند خیلی کم با این احساسات مواجه می شوند، اگر چه که همان صحنه های اندکی هم که در این زمینه دارد، شگفت انگیزند. نولان به ندرت اجازه می دهد که شوخی وارد فضای تاریک این فیلم شود و وقتی هم که این اتفاق می افتد بیشتر طنز تلخ است (که بهترین آن هم توسط زن گربه ای ارائه می شود). موسیقی فیلم هم که کار هانس زیمر است فوق العاده است. تِم این موسیقی با آن که حماسی نیست، اما با اکشن فیلم خیلی خوب جور در می آید. فیلمبردار، والی پیفیستر هم تصاویر به یاد ماندنی زیادی ارائه می دهد. اولین تصویری که به ذهن من می آید، تصویری است از منهتن که زیر سلطه مجسمه آزادی است و همچنین یک تصویر از بتمن که با هلی کوپتر گرفته شده و حتماً باید تبدیل به پوستر فیلم شده باشد.
9-و...درمیان ستارگان(2014)
(آخرین اثر به نمایش در آمده نولان)
این جدیدترین اثر نولان فیلمیست حماسی علمی–تخیلی و بازیگران آن متیو مککانهی، ان هاتاوی، جسیکا چستین و مایکل کین میباشند. ماجرای آن دربارهٔ فضانوردانی است که از طریق کرمچالهای سفر میکنند تا سیارهای قابل سکنی بیابند. فیلمنامهٔ این فیلم را کریستوفر بهمراه برادرش جاناتان نوشته است. کریستوفر به همراه لیندا ابست و اما توماس تهیهکنندگی فیلم را برعهده داشتند. فیزیکدان نظری، کیپ تورن یکی از تهیهکنندگان اجرایی و مشاور علمی فیلم بوده است چون نوشتن و ساخت چنین اثر مشکلی احتیاج به اطلاعات عمیق علمی داشت.
کمپانی برادران وارنر که پیشتراز این، تهیهکنندگی و توزیع برخی فیلمهای نولان را بر عهده داشت، با پارامونت، استودیوی رقیب خود، مذاکره کرد تا آنها هم روی این فیلم سرمایهگذاری کنند. لجندری پیکچرز نیز از سرمایهگذاران بود. سینکاپی و لیندا ابست پروداکشنز نیز از تهیهکنندگان این فیلم هستند. نولان هویته ون هویتما را به عنوان مدیر فیلمبرداری استخدام کرد، زیرا والی فیستر مشغول کارگردانی اولین فیلم خود برتری بود. برای فیلمبرداری، نولان از فرمت آنامورفیک ۳۵ میلیمتری و آیمکس ۷۰ میلیمتری استفاده کرد. فیلمبرداری در سه ماه پایانی سال ۲۰۱۳ در آلبرتای کانادا، جنوب ایسلند و لس آنجلس انجام شد. شرکت دابل نگتیو مسئول طراحی و اجرای جلوههای ویژهٔ این فیلم بود.
حالا باپایان سال 2014و آغاز سال 2015و پس از آن همه آثار متفاوت و دیدنی و عمیق ، دیگر کریستوفر نولان کارگردانی است که نامش به معنای دقیق کلمه با واقع گرایی مترادف شده است.نولانیزاسیون سینما که خیابان های تاریک و گرفته شهر گاتهام را به پلی بین دنیای فانتزی و دنیای روزمره تبدیل کرد،اکنون فانتزی های بی شماری را در گل و لای واقعیت کنونی بنا می کند.کریستوفر نولان در فیلم "در میان ستارگان" که شاید نخستین پروژه علمی-تخیلی "واقعی" وی باشد،یک بار دیگر بر خلاف انتظارها عمل می کند و فیلمی می سازد که در روزمرگی تکلیف ریاضی مدرسه ریشه دارد،اما با دنیای فانتزی در هم آمیخته است.
کریستوفر نولان که یک سال پیش از فرود آپولو در ماه به دنیا آمد،در دوران پیامدهای مسابقه فضایی بزرگ شد،هنگامی که نگاه ها هنوز با شگفتی به آسمان دوخته می شد.دهه ها بعد،با از رده خارج شدن شاتل فضایی و در حالی که کودکان با نگاه نم ناک و خسته به نمایش گر درخشان تلفن های هوشمندشان خیره می شوند،ناامیدی کریستوفر نولان از پیمان شکنی ناسا وی را بر آن داشته است تا "در میان ستارگان" را بسازد.
فیلم به صورتی معنی دار با مدل خاک آلود شاتل اَتلَنتیس آغاز می شود.صحنه های فیلم در آینده نزدیک رخ می دهند و در آن ها بشریت گرسنه،کثیف و خالی از امید است.کوپِر (شخصیت مَتیو مَک کاناهِی) و دو فرزندش،دختری ده ساله به نام مُرف (مَکِنزی فوی) و برادر بزرگ ترش تام (تیمِتی چالِمَت)،به سختی از طریق کشاورزی در هنگامی که خاک در دوران پس از هزاره سوم دچار فرسایش شده است،امرار معاش می کنند و بقای آن ها به کشاورزی بستگی دارد.(البته مایه قوت قلب است که هنوز کتاب فراوان می خوانند.) اما کوپِر را مردی جدید می یابیم که او را از همان قواره قدیمی بریده اند:قهرمانی صد در صد آمریکایی که انگار عیناً از فیلم "The Right Stuff/چیزهای درست" فیلیپ کافمِن بیرون کشیده شده است.او که به سبک تگزاسی ها کلمات را کشیده ادا می کند،با تکبر راه می رود و در عین حال احساساتش به طرزی شگفت انگیز عمیق هستند،سنتی ترین نقش اول کریستوفر نولان تا به امروز است و جوانیِ توام با شگفت زدگی کارگردان را مجسم می کند:مردی که از نظرش ما همه "کاوش گر و پیش تاز هستیم،نه متولی و نگهبان"،کارگردانی که بخت خود را "در میان ستارگان" به عنوان آخرین و بیش ترین امید نژاد بشر می آزماید.
پس از ترک سیاره آبی رنگ بیمار،"در میان ستارگان" به نرمی به دنده دو تغییر سرعت می دهد.مغاک سیاه در پیش روی گسترده است،مانند اقیانوس آرام در برابر ماژِلِن،مرزی ناشناخته و بر خلاف مرز رادانبِری (خالق مجموعه علمی-تخیلی "پیشتازان فضا")،قطعی و نهایی.به گفته کِپ ثورن،تهیه کننده اجرایی مشترک فیلم و دانشمند فوق العاده،کرم چاله کُروی (که به روشنی سه بعدی است) و افق روی داد در حال چرخش سیاه چاله فیلم (که گارگَنتوآ نامیده می شود.) به صورت ریاضی مدل شده اند و واقعی هستند.اما وقتی در برابر صفحه نمایش صد فوتی (حدود سی و سه متر) نشسته اید،برایتان معادلات معنایی ندارد،چون فرار ستاره ای کریستوفر نولان مسحور کننده ترین جلوه تصویری سال است.گارگانتوا هم گیرا و هم وحشتناک است:گردابی موج دار از تاریکی و نور.فضای کریستوفر نولان به تصاویری شباهت دارد که با تلسکوپ هابِل در حالت مستی گرفته شود و با چنان شدت گیج کننده ای تصور شده است که اعصاب ژُرژ میلیِس را در هم می ریزد.
سیاره ها نیز به همان میزان تماشایی هستند.هویت وَن هویتْما که جانشین پای ثابت فیلم برداری کریستوفر نولان یعنی والی فیستِر شده است،به خوبی سرزمین گسترده و غم انگیز جنوب ایسلند را در آن واحد به شکل جهنمی پر آب با موج هایی به ارتفاع هزار فوت (حدود سیصد و سی متر) و گستره ای یخی جلوه می دهد که در آن حتی ابرها یخ زده اند و به جامد تبدیل شده اند.با توجه به این که بیش از یک ساعت از فیلم به طریقه آیمکس هفتاد میلی متری فیلم برداری شده است،باید به دنبال بزرگ ترین صفحه نمایش ممکن باشید تا در مقابل آن بنشینید و به طور کامل از تماشای فیلم لذت ببرید.
در تضاد با فضای با شکوه نشان داده شده در فیلم،خود کشتی فضایی (که اِندِرِنس نام دارد.) از مخلوطی از قطعات اِسکِرَپ ساخته شده است.اِندِرِنس که چند کاره (مادیلِر) است و فضای داخلی زیادی ندارد،به کارگاه فنی و حرفه ای در سطح پیشرفته دبیرستانی (A-Level CDT Workshop) در انگلستان شباهت دارد.کریستوفر نولان که هم واره فیلم سازی عمل گرا بوده است،برای این فیلم یک کشتی فضایی کاربردی و سودمند ساخته است.ربات های خدمه این کشتی به نام های TARS و CASE به شکل صفحاتی تخت از جنس کروم هستند.(به سبک سال های 1960) هوش مصنوعی درون آجرهای لِگو باعث می شود آن ها به وسیله در هم پیچیدن و تغییر آرایش،کارهای پیچیده را با حداکثر کارایی و حداقل منابع انجام دهند.(اپراتوری ربات ها بدون هیچ گونه تصویر پردازی کامپیوتری توسط بیل اِروین انجام می شود.)
اما درک صحنه هایی که در زیر پوشش بی نقص در میان ستارگان ارائه می شوند،دشوارتر است.اصول علمی دشوار هستند و به سرعت نیز ارائه می شوند،هر چند که کریستوفر و جاناتان نولان مکانیک کوآنتوم را با استفاده از تکنیک های نمایشی بی دریغ توضیح می دهند.اما اختر فیزیک وسیله است،نه هدف و مرکز گرانش "در میان ستارگان" بسیار خاکی تر است.در فیلم شعر دیلِن تامِس "به شب نیک آرام وارد نشو/از مردن نور خشمگین باش،خشمگین باش." که چندین بار نیز تکرار می شود،تجسم رجز خوانی جسورانه روح بشری است،همان روحیه ای که برای نخستین بار انسان را به ستارگان برد.اما "در میان ستارگان" بسیار بیش از غزل سه تایی تامِس در ارتفاعات و اعماق روح بشری کنکاش می کند:افراد خود خواه را در برابر افراد از خود گذشته و اصول عالی تر اخلاقی را در برابر غریزه بقا قرار می دهد.با نزدیک شدن کوپِر،بِرَند (دانشمندی که اَن هَتْاِوِی نقش آن را بازی می کند.) و خدمه کشتی فضایی به مقصد،شرایط پیچیده ای رخ می دهد که به تصمیم گیری های دشوار نیاز دارد:نبردی بین حرمت ماموریت و امید به باز گشت در می گیرد.کسی از این مسئله که ماموریت واقعی با آن چه در تبلیغات نمایانده شده بود تفاوت دارد،شگفت زده نمی شود اما بی رحمی نهفته در این فریب کاری مانند ضربه ای فیزیکی بر بدن افراد عمل می کند.بِرَند (که نقش وی را اَن هَتْاِوِی با ظرافت،دقت و پر احساس بازی می کند.) با خود فکر می کند:"طبیعت بی رحم نیست،تنها پلیدی موجود در فضا آن چیزی است که ما با خود می آوریم."
در سال 2006 وقتی "در میان ستارگان" موجودیت یافت،قرار بود اِستیوِن اِسپیِلبِرگ به جای کریستوفر نولان فیلم را کارگردانی کند و حضور اِستیوِن اِسپیِلبِرگ هنوز هم در رابطه بین کوپِر و مُرف قابل تشخیص است.خیانتی که در مورد کودکی به حال خود رها شده اعمال می شود،از آغاز حضوری نیرومند دارد اما احساس گناه ناشی از آن در نخستین توقف اِندِرِنس در حوزه تاثیر گذاری سیاه چاله ده برابر می شود؛زیرا می بینیم که تنها چند ساعت سر گردانی در کنار سیاره،به گذشت دو دهه در کره زمین منجر شده است.چهره رنج کشیده کوپِر در هنگام تماشای پیام های ویدیویی بدون پاسخ مانده افراد خانواده اش در طول این بیست سال،رنجی جان کاه و بی پیرایه را نمایان می سازد.پیش از هر چیز دیگر،این داستان مربوط به یک پدر و دخترش است،دختری ده ساله که در یک پلک بر هم زدن چشمان اشک بار،جای خود را به فردی بالغ (جِسیکا چَستِین) می دهد.
ارائه اصول فیزیکی بی انتهای "در میان ستارگان" که با اصول فلسفه اخلاقی دنبال می شوند،گاه فیلم را همانند دوره سه ساله کارشناسی نشان می دهد که به طور فشرده در قالب فیلمی سه ساعته ارائه شده است.یا به عبارت دیگر،به تماشاگر این احساس را می دهد که پروفِسور بِرایِن کاکس وی را برای صرف شام و تماشای فیلم دعوت کرده است.این مسئله در صحنه آخر فیلم که در آن کشتی فضایی به داخل باتلاقی از اَبَر مکعب های چهار بعدی (تِسِرَکت)،فضای پنج بعدی و ارتباط تلفنی گرانشی سقوط می کند،بیش تر نمایان می شود.در این صحنه جهشی گیج کننده از مسائل زمینی به تمرین های فکری سنگین صورت می گیرد که باعث گیجی و در عین حال الهام پذیری بسیاری از تماشاگران می شود.صرف نظر از ربات یک پارچه و سخنان استهزا آمیزی که با تکان دادن سرش به شیوه هال (HAL 9000) می گوید ("از اتاقک بینا بینی به فضا فوتت خواهم کرد!")،نقطه اوج استعلایی و توهم آفرین فیلم بیش از هر چیز مرهون "2001:A Space Odyssey/دو هزار و یک:ادیسه فضایی" است.این امر بدون شک برخی منتقدان را بر آن خواهد داشت که کریستوفر نولان را متهم به ناپدید شدن در سیاه چاله ای کنند که خودش پدید آورده است.
فیلم تلقین پرسش هایی را بدون آن که پاسخی روشن به آن ها بدهد،مطرح کرد.بر عکس،در میان ستارگان کلیه پاسخ ها را فراهم کرده است و تنها ممکن است نتوانید پرسش ها را درک کنید.کریستوفر نولان در این فیلم بالاترین سطح از عمل کرد خود را ارائه می دهد،اما در عین حال از نظر قابل دسترسی بودن در پایین ترین سطح خود قرار می گیرد.این فیلم در جهت کاوش گری از کشمکش می پرهیزد و در جهت تفکر و تامل از اقدام می گریزد.این فیلم را نمی توان فضای خارجی مکمل فضای داخلی درتلقین شمار آورد (رویا در رویای کارگردان در این فیلم در مقایسه با "در میان ستارگان" بسیار سبک و بی محتوا به نظر می رسد)،اما باید گفت که نکات هوشمندانه در آن با همان درجه از افتخار مطرح شده اند.با این حال،کریستوفر نولان در فیلم "در میان ستارگان" برای نخستین بار علاوه بر ذهن خود،قلبش را نیز بر روی تماشاگر می گشاید.کریستوفر نولان که هرگز فیلم سازی عاطفی نبوده است،در این فیلم کاری می کند که در فیلم های دیگرش بی سابقه است،یعنی عمق احساسات خود را نشان می دهد.انتخاب اسم رمز "نامه فِلورا" (فِلورا نام دختر کریستوفر نولان است.) برای فیلم برداری تصادفی نیست."در میان ستارگان" پیامی است از پدری به دخترش،آرزوی زنده کردن شگفتی آسمان ها برای نسلی که فضای سایبری تنها فضایی است که می شناسد.داستان فیلم که در اعماق عشق بی پایان پدری ریشه دارد،با احساسات نیز به اندازه تفکر ارتباط دارد و اگر چه گاه هسته عاطفی فیلم با ناشی گری ابراز می شود (جمله "عشق فراتر از فضا و مکان است" که در مونولوگ بِرَند می شنویم،از همه بدتر است)،اما این موارد از قدرت فیلم نمی کاهند.
در میان ستارگان به عنوان کاوشی در بر گیرنده سرعت نور برای نجات نسل بشر،نه تنها وسیع ترین،بلکه صمیمی ترین فیلم کریستوفر نولان به شمار می آید و در پس زمینه ای از سیاه چاله های نهاده شده توسط موجودات بیگانه،کرم چاله ها و جهان های جدید و شگفت،"در میان ستارگان" به عنوان انسانی ترین فیلم کریستوفر نولان خود نمایی می کند.
پایان